سالی
گربه
ای 9 ماهه بود زمانی که به خانه ای جدید رفته بودیم او وقتی 2 ساله شد 4 فرزند اورد
انسانی ظالم کودکان او را کشت و برای او یک فرزند مانده بود
چه دلخراش بود زوزه هایی که در پیدایش کودکان بیجانش میکشید
او دیگر طاقت نداشت از فرصت استفاده کرد یک روز یواشکی وارد خانه زن و مرد ظالم شد و تکه ای از گوشت تنشان را برای انتقام کند
اورا کتک زدند در در بیابان رها کردند ولی باز گشت
5 سال گذشت سالی با اراده کودکی زایید ولی پیش ما نیامد چون مرد زن ظالم همسایه ما بودند
کودکش خیلی کوچک و زیباست به قدری که گاهی میگویم دنیا لیاقت بچه نازی همچو اورا ندارد
میبینم که هروز ان مرد و زن میگویند که فلانی من سرطان دارم چه کنم و مرد نیز میگوید نمیدانم چه کنم که تو درمان شوی
و سالی چون جای ادرارش را نیز بلد نبود
هروز در خانه مرد و زن پیر ادرار میکند
حال در اینده عکس سالی شجاع و باوفا را نیز خواهم گذاشت
چون او هنوزبچه شیر خواره دارد من نیز نمیتوانم به انجا بروم
او داغ 8 کودک از دست رفته اش را میکشد
دوستانی همچو حنا بلا و حامی حیوانااات از موضوع نیز مطلع بودند
(داستان زندگی من و سالی شجاع)
میبینید ظلم وستمی که به
گربه
کردند بی پاسخ نماند
نفرین او باعث بیماری سرطان زن و مرد پیر شد
گناه ندارداین گربه که به ما اعتماد کرد؟