کلا روزی که بردمش کرج تا تحویل اون خانم مهربون بدمش،عین فیلمای هندی بود.با اینکه کلی خودمو آماده کرده بودم ولی با وضع خیلی بدی ازش جدا شدم،طوریکه خانومه برام آب قند آورد![]()
این دوری 3ماه طول کشید،3ماهی که بنظرم اصلا تموم نمیشد.البته دایم با اون خانوم در ارتباط بودم و عکساشو میدیدم ولی خوب...بعد نزدیک اومدنش که شد تردید پیدا کردم که نکنه بیاد و اصلا منو نشناسه...نکنه اونجا جاش راحت تر باشه و من با خودخواهیم دارم اذییتش میکنم و 1000 تا نکنه ی دیگه...به اون خانوم گفتم نفرستتش و حالا که اینقدر باهم دوست شدن پیش خودش نگهش داره،گفتم یک بار به من وابسته شد و ازم دور شد،حالا که به تو وابسته شده بذار پیشت بمونهاما اون خانوم قبول نکرد و من ته دلم خوشحال شدم.گفت خودم شرایط نگهداریشو ندارم و چون خیلی بچه ی حساسیه به کسی بجز خودت هم نمیدمش...
خلاصه اینکه بعد از کلی دردسر برای پیدا کردن مسافر و اذییت شدن تو فرودگاه پشمکم برگشت پیشم.جالب اینجاست که کاملا مارو یادش بود و خوشحالی رو توی چشماش میدیدم![]()
ماشالا چه بزرگ شده
داستان خیلی جالبی داشتید
وروجک چقدر هم خودشو لوس میکنه
خدا حفظش کنه
امیدوارم کنار هم همیشه خوب و خوش باشید![]()
وای چقد ناز و ملوسه...خداحفظش کنه....امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشه
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
کپی برداری از مطالب اختصاصی انجمن پارسی پت با ذکر منبع و لینک مستقیم بلا مانع است.