چندین سال است یک شیر پنج ساله در شهر خرمدره استان زنجان توسط یک سیرکباز دورهگرد، در قفسی کوچک پشت یک وانت نگهداری میشود، این سیرکباز از این شیر برای معرکهگیری و اجرای نمایش در شهرها و روستاهای اطراف استفاده میکند، در حالی که نه محل نگهداری این حیوان از امکانات بهداشتی و فضای کافی برخوردار است و نه غذای مناسبی به آن داده میشود.به نوشته روزنامه «شرق»، مولانا در یکی از شعرهایش در ستایش محبت گفته بود «وز محبت شیر موشی میشود» شیری که در قفس تنگ این گزارش گرفتار است محبت ندیده و به این روز افتاده. سیرکباز دورهگرد خرمدرهای این شیر پنج ساله مظلوم را در قفس پشت وانت گذاشته و هر روز به روستاها و شهرهای اطراف میبرد، نمایش میدهد و با آن کشتی میگیرد؛ شیر بیچارهای که از خردسالی در قفس و اسیر این فرد است، حالا پنج ساله شده. شیر را سلطان جنگل مینامند، شیر این گزارش اما برای زنده ماندن و زندگی، شبانهروزش را در این قفس تنگ میگذراند و هر روز مجبور است برای اندک غذای بیکیفیتی که سهمش است در معرکههایی که ترتیب داده شده با صاحبش کشتی بگیرد.
قفس پشت این وانت محل دایمی و اصلی زندگی این شیر است، قفسی که در آن نه نظافت رعایت میشود و نه در حد و اندازههای این حیوان عظیمالجثه است، این وانت شبها در یک دامداری در اطراف خرمدره پارک میشود، صاحب شیر هر روز دو یا سه بار به شیر غذا میدهد، غذایی که ترکیبی است از بقایای دورریختنی گوشت مرغ، شیر بیچاره هم از سر اجبار و ناچاری به این غذای بیکیفیت عادت کرده است. گزارشها حاکی از قفس کثیف و نامناسب زندگی این شیر است، هرچه نسل شیرهای تاریخ در دشتهای آفریقا و دیگر نقاط جهان با نعرههای هولناکشان مو بر تن دیگر جانداران سیخ کردند و لقب سلطان جنگل و ترسناکترین درنده را یدک کشیدند، اما حالا این یکی در مظلومیتی بیمانند گرفتار شده است.
وانت محل زندگی شیر تا چند ماه پیش از این در خانه سیرکباز، پارک میشد، همسایههای این خانه اما از دست نعرههای وحشتبرانگیز و شبانه شیر به نیروی انتظامی شکایت بردند و چند مامور هم برای رسیدگی ماجرا به سراغ سیرکباز آمدند، نتیجه اما حاصلی برای شیر نداشت جز اینکه قفس محل زندگیاش به یک دامداری در اطراف شهر برده شود، حالا دیگر نعرههای گاه و بیگاهش هم به جایی نمیرسد.
شیر اسیر، نه توان فرار دارد و نه حامی و حمایتگری به دادش میرسد. سازمان محیطزیست و دیگر نهادهای مسوول هم تاکنون هیچ اقدامی برای نجات آن انجام ندادهاند، خلاهای قانونی در این زمینه هم کار را بدتر کرده است، براساس قانون کسی نمیتواند این شیر را از دست صاحبش خلاص کند.
شیرها در هفت سالگی به اوج رشد فیزیکی خود میرسند. آنها در این سن بزرگترین جثه را خواهند داشت، پوست شیر هم در بازار ارزش مالی بسیاری دارد، آنطور که افراد محلی گفتهاند از صاحب این شیر شنیدهاند او منتظر رسیدن هفت سالگی شیر است، زمانی که هیکل حیوان به بزرگترین حالت ممکن برسد وقت کشتن و بهرهبرداری از پوست اوست. میگویند صاحب شیر از همسایهها خواسته است فقط دو سال دیگر صبر کنند. در سرگذشت این شیر باید نوشت شیری که در تولگی به اسارت درآمد و تا آخر عمر در قفس ماند برای رسیدن به هفت سالگی و مرگ.