چرا سگها را دوست داریم، مرغها را میخوریم و گاوها را میپوشیم: "کارنیسم"





من همیشه به حیوانات اهمیت داده ام. همینطور بطور روز افزونی از این که این جهان مکان وحشتناکی برای بسیاری از حیوانات است آگاه شدم. من دریافتم تنها راهی که من می توانم دلتنگی ام را با آن مدیریت کنم این است که کاری انجام دهم تا به طریقی به تسکین این رنج کمک کند.

"کارنیسم" سیستمی اعتقادی استکه در آن برای خوردنحیوانات مشخصی، اخلاقیات،مورد توجه قرار می گیرد.

ما سگها را دوست داریم ولی گاوها را می خوریم، بی هیچ دلیلی، غیر از این حقیقت که ما در این بخش از جهان با یک سیستم سلطه گر زندگی می کنیم که به ما یاد می دهند که سگها برای دوست داشتن هستند و گاوها برای خوردن هستند. این نمونه ای از "کارنیسم" است.





چرا برخی کارنیسم را انتخاب می کنند
؟

برای رواج این سیستم اعتقادی ظالمانه و متناقض، چه دلیل موجهی می آورند؟ چرا اینطور است که مردم بطور محبت آمیزی از برخی حیوانات مواظبتمی کنند و سنگ دلانه گوشت حیواناتدیگر رامصرف می کنند؟

این مسیری است که ما برگزیدیم، یا افکار، احساسات و رفتارهایی که وقتی تفکر نمی کنیم درگیر آن ها هستیم.
بنابراین وقتی ما در سیستمی مانند "کارنیسم" متولد می شویم، مسیری با حداقل مقاومت، خوردن گوشت و تحقیق نکردن درباره آن است. به همین علت آسان تر است که با هنجار "کارنیسم" و اکثریت پیرو "کارنیسم"، خود را وفق دهیم.
شما می توانید محصولات غذایی را آسان تر پیدا کنید. شما مجبور نیستید نگران طرد شدن توسط دوستان و خانواده باشید. در حقیقت، زندگیتان از بسیاری جهات آسان تر است اگر انتخاب کنید گوشت بخورید. نسبت به زمانی که انتخاب می کنید برخلاف هنجار بروید و گوشت نخورید. اما مسیرهایی با حداقل مقاومت، نیز مانع شناخت ما از این موارد می شوند، اولا، این ها مسیرهای با انتخاب خودمان نیستند و ثانیا، در حقیقت مسیرهای جایگزینی هستند که ما می توانیم دنبال کنیم.

امید من اینست که کتابم به مردم کمک کند تا تشخیص دهند چیزی که به ما یاد داده اندکه بعنوان اراده آزاد یا انتخابآزاد از آن یاد می کنیم وقتیبه خوردن گوشت می رسد، در حقیقت انعکاس رفتاری نیستکه ما آزادانه انتخاب کرده باشیم. انتخاب آزاد نیازمند آگاهی است.

تکامل انسان تا یکپارچگی


دکتر "جوی" معتقد است که "کارنیسم"، افراد را از تکامل به یک سطح بالاتر آگاهی باز می دارد. اکثر مکاتب عرفانی در سراسر جهان و در بسیاری از مدارس استدلال روانشناسی، هدف از تکامل انسان یا پیشرفت انسان را انسجام و یکپارچگی می دانند.
یکپارچگی یعنی متصل تر شدن، بیشتر متصل شدن با خود، بیشتر متصل شدن با دیگران، بیشتر متصل شدن با احساسات واقعی تان، با یکدلی تان، هوشیارتر شدن، و آگاه تر شدن. یکپارچگی نسبت به "کارنیسم"، به خصوصیات و رفتارهای بسیار معکوس نیاز دارد.

"کارنیسم" مبتنی بر
پنهان کاری و نیرنگ و تهدید و اجبار و خشونت است.

یکپارچگی، به صداقت و شفافیت،
صحت، همدردی، شفقت و در نهایت به عدم خشونت نیازمند است. بنابراین منطقی است که اگر ما آگاهانه رشد و نمو کنیم دور از سیستمی رشد و نمو خواهیم کرد که در آن خوردن کسی به راحتی صحیح انگاشته می شود به این دلیل که شکل و مزه های بدنشان را دوست داریم. امید من اینست که با در معرض دید قرار دادن سیستم "کارنیسم" و کمک به مردم برای شناخت مکانیزم های بسیار خاصی که آن استفاده می کند، آن ها بتوانند ذهن شان را آزاد کنند و بعنوان شهروندان و مصرف کنندگان، انتخاب های آگاهانه تری انجام دهند و به خودشان فکر کنند، و در تماس با چیزی باشند که سیستم ارزشی عمیق ترشان است.

شیوه تاثیر کارنیسم بر انسان

هر ترم، من سعی می کنم یک کلاس را وقف نگرش ها نسبت به حیوانات کنم و من دانشجویانم را وا می دارم که تمرینی انجام دهند. من روی تخته می نویسم "سگ" و "خوک" و دانشجویانم را وا می دارم که فهرستی از کلماتی بنویسند که سگها را توصیف می کند، و بعد فهرستی از کلماتی بنویسند که خوکها را توصیف می کند.

در کل فهرست کلماتی که سگها را توصیف می کند نسبت به فهرست کلماتی که خوکها را توصیف می کند خیلی تملق آمیزتر است. معمولا مردم می گویند سگها با نمک هستند، آنها کرکی هستند، آنها مهربان هستند، آنها وفادار هستند، آنها دوست داشتنی هستند. و خوکها کثیف، نفرت انگیز، چاق و زشت هستند.
بعد من شروع به پرسیدن سوال هایی می کنم: "چرا شما این را درباره سگها می گویید و چرا این را درباره خوکها می گویید؟ این اطلاعات از کجا آمدند؟

سرانجام چیزی که ما کشف می کنیم این است که اطلاعات مردم درباره خوکها از رسانه ها آمده است. بطور کلی این از تجربه مستقیم شخصی نیامده است و نگرش های متداول را نسبت به خوکها منعکس می کند.

بسیاری از دانشجویانم روابط شخصی نزدیکی با سگها داشته اند، بنابراین آنها خیلی بیشتر از این حقیقت آگاه هستند که سگها شخصیت های خودشان را دارند. اما سرانجام من از آنها سوال می کنم: "آیا فکر می کنید خوک ها، مانند سگ ها، احساس می کنند؟" و آنها می گویند البته که احساس می کنند.
"آیا فکر می کنید خوک ها، گاوها و گوسفندان احساسات دارند؟" بله.

"آیا فکر می کنید خوکها موجودات با احساسی هستند و آنها میتوانند لذت و درد را احساس کنند؟" خب، بله، البته که احساس می کنند. بعد من از دانشجویانم می پرسم: "پس چرا ما خوکها و گاوها و گوسفندان را می خوریم؟" و سرانجام، آنها می گویند: "خب، این فقط نتیجه یک وضعیت است." این یک مثال عالی از شیوه ای است که "کارنیسم" عمل می کند.


درباره آنچه می خوریم، بیندیشیم


ما اغلب، بیشتر وقت مان را صرففکر کردن درباره این می کنیم کهچه نوع خمیر دندانی بخریم به جای اینکه درباره این فکر کنیم ما چه نوع حیواناتی رامی خوریم و چرا.


انتخاب های ما، بعنوان مصرف کننده، محرک صنعتی است که در سال، ده ها میلیارد حیوانات زمین را می کشد. و این قابل توجه است که چگونه ما می توانیم این انتخاب ها را بارها و بارها و بارها انجام دهیم، گاهی چندین بار در روز.
ما این انتخاب ها را می کنیم بدون این که متوجه باشیم که ما انتخاب کرده ایم، زیرا "این فقط نتیجهیک موقعیت است."

دکتر "جوی" می گوید کسانی که انتخاب های بی رحمانه و غیرانسانی برای خوردن گوشت موجوداتیکه به آن ها حس هم خانه دارند را می کنند شرایطی را بنام "ناهنجاری اخلاقی شناختی" بوجود می آورند، و سه روش را شرح می دهد که با آن ها، این شرایط می تواند تخفیف یابد.
"ناهنجاری اخلاقی شناختی" یک ناراحتی درونی و اخلاقی است.سیستم ارزشی اکثر مردم شامل حمایت گسترده، از خشونت غیرضروری وشدید نسبت به حیوانات نمی شود. و با این وجود اکثر مردم گوشت می خورند. پس این تضاد موجب یک ناراحتی اخلاقی درونی می شود.

به منظور توقف یا تخفیف و تسکین این ناهماهنگی ما سه انتخاب داریم:
می توانیم
رفتارمان را تغییر دهیم.در این حالت به معنی توقفخوردن حیوانات خواهد بود.
می توانیم
ارزش هایمان را تغییر دهیم.در این حالت به معنی این خواهدبود که ما شروع به ارج نهادن خشونت بیخود نسبت به موجوداتبا ادراک دیگر می کنیم که اکثر مردم اینکار را نمی کنند. یا می توانیم آگاهی مان را از رفتارمان تغییر دهیم. حول و حوش این سه گزینه است که "کارنیسم" شکل می گیرد.


پیامدهای انتخاب گوشتخواری

خوردن گوشت
نه تنها منجر به رنج نگفتنی و مرگ های خشونت بار میلیاردها حیوان درمانده می شود، بلکه موجب آسیب روانی شدیدی هم برای کسانی که در استخدام صنعت گوشت هستند می شود.

خواندن آن سخت و دشوار است اما کتاب بسیار قدرتمندی هست بنام "کشتارگاه" از "جیل ایسنیتز".
او شماری از کشتارگاه های مختلف را بررسی کرد و درباره آنها نوشت. او همچنین با افرادی که در کارخانه بسته بندی گوشت کار می کردند مصاحبه کرده و شرایطی که این افراد وقتی در کارخانجات بسته بندی گوشت و کشتارگاه ها کار می کنند، دارند را مستند کرد.
اثر روانی بر افرادی که در صنعتی کار می کنند که لازم است در محیط اشباع از مرگ، هر روز، در میدان های کشتار باشند، ترسناک است. کارگران کشتارگاه ها میزان بالایی از اعتیاد رو به رشد دارند. رفتار خشونت بار نسبت به حیوانات و نسبت به انسان های دیگر رایج است.
واقعا تا حدی این سوال را طلب می کند که چه نوع صنعتی است که نیاز به افرادی دارد تا رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت بار را بعنوان هنجار پرورش دهند. شاهدیم که خشونت، به افراد ضربه روانی وارد می کند، چه این خشونت نسبت به انسان ها باشد چه نسبت به حیوانات.


چگونه جهان را تغییر دهیم


در خاتمه، دکتر "جوی" این نظرات را درباره اینکه چگونه هر یک از ما می تواند جهان را به مکان بهتری تبدیل کند دارد:

لازم است مردماز قلب خودشان پیروی کنند. بهترین کاری که هر کدام از ما می تواند انجام دهد، به عقیده من، یکپارچه تر و منسجم تر شدن، و آگاه تر شدن خودمان است، و اینکه خودمان از نظر احساسی بالغ تر بشویم و همانطور که "گاندی" گفت، "همان تغییری بشوکه آرزو داری در جهان ببینی."
گیاهخوار باشید،حافظ طبیعت شویدو سیاره را نجات دهید.




از دکتر "ملانی جوی" بخاطر در میان گذاشتن شفقت، شهامت و نظراتش، و بخاطر ترویج شیوه زندگی پایدار و محبت آمیز، که ارزش های بالای اخلاقی را ترویج می کند و به دوستان حیوان مان احترام می گذارد و محیط زیست را حفظ می کند، سپاسگزاریم. باشد که سخنانش افراد بیشماری را الهام بخشد تا شیوه زندگی وگان را دوست بدارند و زندگی کنند.

"چرا ما سگها را دوست داریم، خوکها را می خوریم و گاوها را می پوشیم: مقدمه ای برای کارنیسم". در این سایت موجود است:







با تشکر از کانون انسان پاک و زمین پاک

منبع :
کانون انسان پاک، زمین پاک