دوستان من چندوقت پیش حدودا عید قربان میخواستم برم دنبال کار و خونه ی مادربزرگم توی اندیمشک منم زد به سرم که فنچ هامو ببرم اونجا . فنچام 7 تخم گذاشته بودن حدودا 5 روز یا کمتر دیگه از تخم بیرون میومدن خانوادم گفتن این بیچاره هارو نبر منم بردمشون وقتی رسیدم اونجا اصلا به لونه هم نگاه نمیکردن منم شب رفتم تخم هارو دراوردم گفتم دیگه خراب شدن وقتی تخم هارو باز کردم دیدم که همشون دارن نفس میکشن ولی کار از کار گذشته بود منم انداختمشون دور و دلم طاقت خونه رو نداشت بعداز دو روز برگشتم خونه تازشم چندشب پشت هم خواب همین فنچهارو میدیدم که تخماشون خراب شدن و جوجه هاشون مردن . حالا هم هروقت فنچامو میبینم دلم واسشون میسوزه دلم میگیره هنوزم عذاب وجدان دارم . دوستان چیکار کنم که خدا و این فنچ ها منو ببخشن و اون دنیا مدیونشون نباشم