به داداش نیما منتظرت بودم ها... آره منم حدث زدم اشتباه گرفته باشه خوب اما ایندفعه دیگه اشتباهشون نمیگیره... مگه نه مامان پیتر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به به بسلامتی پس مثل اینکه تصمیم گرفته شد دیگه ها؟ پس بزن دست رو به افتخار عروس قشنگم... در اولین فرصت حتما میام تهران تا 1 روز ولشون کنیم کنار هم....بعله!!
نه واقعا میگم خیلی نازن... کم پیش میاد خوکچه ای اینقد به دل بشینه، تا الان یکی پیتر و یکی هم جمع خانواده عروسم واقعا خوشم اومد ازشون. من یکم سخت پسندم پس بدن لوسی و خونواده رو سرمون جا دارن.
فدات مرسی...............................!
نه اتفاقا خیلیم بهش میاد شوخی کردم بابا...نسرینم میذاشتین بدم ک نمیومد هیچ خوشحالم میشدم
انقد نوه شیرینه...این بچه ها ک منو نا امید کردن....میخوان داغ بزارن رو دلم!!!!
اما هشدار دادم ب همشون خصوصا ب پنی...زاییدی زاییدی...نزاییدی برو خونه بابات
نیما خیلی تو دل بروئه تورو خدا زود زود عکس بزارا...لوسی چ مدرنم کار کرده!یدونه اورده!
چ دختر خوبیه فکر جیب شوهرشو کرده اااا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)