سلام چقدر خوشجال شدم وقتی این نوشته ها رو خوندم .
راستش باید عاشق این پرنده بود تا این چیز ها رو درک کرد . من پرهای پرنده ام یه بار وقتی آوردمش خونه کوتاه کردم . و دیگه اینکارو نکردم . کم کم که شاه پر هاش درومد . دیدم با چه ذوقی با چه عشقی پر آرایی میکنه . تو نگاهش شور و شوق رو میدیدم . تا اینکه شروع به پریدن کرد . خوشبختانه کنترل خیلی خوبی داشت . از همون اول . اما تو فاصله کم خسته میشد . اما الان ماشالله چند دور توی حال و پذیرایی و اتاق من میزنه و رو شونه ام میشینه . رفتارش کمی پرخاشگر شد . مخصوصا با پدرم . اما از اونجایی که بابا عجله ای واسه دوست شدن باهاش نمیکرد یا اجبار براش نبود خودش کم کم باهاش خوب شد .
پرواز باعث شده وزن پرنده ام ثابت بمونه . چاق و کم تحرک نشه . فوق العاده اعتماد به نفس پیدا کرده . میدونه با وجود پر هایی که داره حتی اگه خطری هم باشه میتونه خودشو نجات بده پس با دل و جرات بیشتری سراغ چیزاری جدید میره . با مهمون هم خدا رو شکر کار نداره .
هیچوقت دلم نمیاد پر هاشو کوتاه کنم . از یه پرنده نمیشه پرواز کردن رو بگیری و ازش انتظار شاد بودن داشته باشی .