خیلی جالب بود. امیدوارم همیشه کنار هم باشید.
نوشته های شما رو که می خوندم تمام صحنه ها جلوی چشمم بود. کاملا می تونم تصور کنم که چطوری این کار هارو انجام داده.
کاکادوی دوکروپسی که دست من بود . توی چند ساعت چنان بلایی به سر تخت من آورد که واقعا نمی دونستم چی کار کنم . کلا تختم نابود شد. منم دقیقا تا جایی که امکان داشت تیکه هارو به هم چشسبوندم . بقیه اش اما موند.
مثلا ایشون پرکن بود اومده بود درمان بشه .خودش خوب شد اما من رو پر کن کرد