دو روز پیش ساعت حدود 6 بعداز ظهر صدای یه گربه و صدای یه بچه گربه مثل ناله تو آپارتمان 8واحدی ما پیچید
والش کسی توجه نمیکرد اما این صدا کردن دوطرفه همینجور ادامه داشت ،بخاطر همین توجه اهالی ساختمون از جمله من جلب شد و وقتی تو حیاطو نگاه کردم دیدم که یه بچه گربه حدود دوماه افتاده تو حیاط ما و چون حیاط ما دیوارای خیلی بلندی داره ،عملا اگر گربه ای بیافته توش تنها راه بیرون رفتنش در پارکینگه فقط

خلاصه ما گفتیم شاید مامانش بتونه نجاتش بده و صبر کردیم تا شب ولی متاسفانه بچه گربه تا صبح توی حیاط موند و مادرش تمام شب اون بالا منتظر موند و صداش میزد
جالب اینجاس حتی وقتی بچه خ.وابش برده بود مامانه مدام صداش میکرد
صبح که شد رفت پنجره رو باز کردم مامانش تا منو دید دوید رفت بالای سر بچه اش و یجوری سعی میکرد بفهمونه بچه اش کمک میخواد
من بردم یه نردبون گذاشتم تو حیاط تا بتونه بره بالا،جالب بود مادرش سریع اومد پایین سعی میکرد به بچه یاد بده تا چجوری از پله ها بیاد بالا ولی بچمون خنگ تر ازین حرفا بود

خلاصه داستانی داشتیم و یه سمفونیک گربه ای حسابی راه افتاده بود
ظهر من از دانشگاه اوممدم دیدم بچه اومده تو حیاط و مامانش بالای دیوارريا،یهویی دنبال بچه کردم تا بگیرمش،طفلک مث فشنگ فرار کرد ولی مادرش که این صحنه رو دید یهویی مث برق گرفتهها از دیوار رفت پایین و اومد پشت در پارکینگ!!!!!!!شروع کرد صدا کردن(واقعا نگران سلامت بچه اش شده بود)
ما هم درو باز کریدم با احتیاط اومد بچه رو چند بار صدا کردو بعدشم بردش بیرووووووووووووون نی نی خنگولشو
ما خیلی لذت بردیم ازینهمه عشق مادر به بچه اش،امیدوارم خوشتون اومده باشه