يوزها دور از کوير مي ميرند

ابتدا: معدود يوزهاي باقي مانده ايران عادت هاي تازه اي پيدا کرده اند. از جمله اينکه به جاي آهو به کل و بز هجوم مي برند و به تدريج ساکن دامنه ها شده اند. يعني گريزان از دشتها پناه آورده اند به سنگلاخهاي پايکوهي در جاهايي مثل توران و احيانا خوش ييلاق.


اين عادت هاي تازه آيا نوعي انطباق با جبر زمانه است و مي تواند به بقاي آنها کمک کند؟ مطلقا نه. يوز يک حيوان دشت زي است. براي شکار عرصه گسترده اي مي خواهد که در آن سرعتش در دويدن و ناگهان از جا کندن را به کار گيرد. در دامنه ها توانايي يوز محدود مي شود. به واقع با کاهش امکان استارت زدن سريع و دويدن صد متر مسافت به سمت طعمه در کمتر از چهار ثانيه، يوز از نظر توانايي هاي جسمي به حيواني در حد روباه و شغال تقليل پيدا مي کند. اما يوز نه قدرت انطباق روباه را دارد و نه امکان همه چيزخواري شغال را. پس، وقتي صحبت از طرح احياي نسل يوز و افزايش جمعيت آن را مي کنيم مي بايست در وهله اول به دنبال بازگرداندن يوزهاي باقي مانده به دشتها و زيستگاه هاي ديرپا و طبيعي آن باشيم. اما کدام دشت و کدام زيستگاه؟
بعد: يوزها از سر شکم سيري دشتها را ترک نکردند. ماشينها و موتورسيکلتها آمده بودند و کف دستي زمين هموار از هجوم آنها در امان نمانده بود. پس يوزها به ناچار از دشتها دورتر و دورتر شدند و به دامنه ها پناه بردند. آما آنجا ناامني بود و اينجا گرسنگي. فرقي نمي کرد در هر دو حال جمعيت يوز بايد رو به کاهش مي رفت، که رفت. شايد در دامنه ها آن اوايل شرايط بهتر بود. اما ماشينها و موتورسيکلتها و لودرها و کمپرسي ها و . . به تدريج دامنه ها را هم تسخير کردند. ظاهرا براي يوزها نه راه پس هست و نه راه پيش. پارک ملي کوير روزگاري بهشت يوزها بوده است. اما وقتي همه جاي اين بيابان بي انتها به اشغال در آمده و حتي در حساسترين زون زيستي آن يعني سياهکوه بساط آوردهاي مجازي چند صد نفره برپا مي شود چطور مي توان اميدوار بود به بازگشت يوزها؟ مي گويند بايد *****ران به زيستگاه ويژه يوزها تبديل شود. زيستگاه ويژه پيشکش! اگر مي توانيد چندتايي تردد ماشينها را در اين پارک ملي! کم کنيد. که نتوانسته ايد و نشده است. بهشت يوزها بهشت لودرها شده، روزگار لودرهاست.
سرانجام: چند تا يوز باقي مانده؟ احتمالا کمتر از چهل تا. مديران پروژه حفاظت از يوز آسيايي مدعي بقاي بيش از صد يوز هستند. البته منتقدان آنها مي گويند اعلام آماري اينقدر خوشبينانه فقط ترفندي است براي بقاي پروژه مذکور و عدم قطع اعتبار چرب و چيل مالي اش که بخش عمده آن از خارج مي آيد. اما اگر همين آمار خوشبينانه را هم ملاک قرار بدهيم باز هم چندان اميدي به بقاي يوز آسيايي، اين سريعترين دونده جهان، نيست. صد تا حداقل تعداد لازم براي بقاي يک گونه است. مضاف بر آن زيستگاه امن و مناسب و اراده کافي براي حفاظت هم لازم است. اولي مطلقا وجود ندارد و دومي هم به شدت مورد ترديد است. يک خشکسالي ديگر، يک بيماري واگير تازه و . . يوز ايران را به همانجا خواهد فرستاد که شير ايراني و ببر مازندران رفتند. پارک ملي کوير آنقدر بي برگ و بار شده که صحبت از انحلال و خروج آن از فهرست مناطق حفاظت شده هست. دامنه ها هم که جاي ماندن نيست. نه، نيم قرن سياه طبيعت ايران ( تا پنجاه سال پيش اميد به بقاي گونه هاي بي نظيري مثل شير و ببر وجود داشت و در همين پنجاه سال هم جمعيت حيات وحش ايران دست کم نود درصد کاهش يافته است) باز هم قرباني خواهد گرفت. نوبت يوز است و يعيد است که يوز آخرين باشد.