من که از پژمردن گل از فغان ناله یک کودک بیمار اشک در چشمانم وبغضم درگلوست مرگ او را ازکجا باور کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
کاسکوم مرد ............ چشماشو نمی تونم فراموش کنم شب آخر که فکر می کنم آخرین ساعتهای زندگیش بود بوسش کردم بهش گفتم قربونت برم تحمل کن حالت خوب میشه اما 3 ساعت بعد دیگه نفس نمی کشید........خیلی سختهههههههه دکتر گفت فردا حالش خوب میشه اما نشد
آخه هیچ نشونه ای از بیماری نداشت یک دفعه این جوری از پا در بیاد ؟؟؟؟حیون بیچاره ...
آرزوی سلامتی برای خودتون وپرنده هاتون می کنم .