محيط زيست و اخلاق حيوان محور






سخن در باب اخلاق ما انسان هاي امروز در بعد محيط زيست و الزاماتي كه نسبت به انسانهاي آينده داريم از انسان و بسامدهاي اخلاقي او بر گذشت و طبيعت و حيات وحش رسيد. نگاه ما، كساني را كه خود را طرفدار حيوانات و محيط زيست ميدانيم، بر چه پايه هايي استوار و تا چه حد صحيح است؟
حيوانات و اخلاق زيست محيطي

براساس نظريات پيش طرح، اگر نوع بشر تنها گونه اي است كه دارنده پايگاه هاي اخلاقي است، مي توانيم اين انديشه را تا بدانجا بسط دهيم كه مثلا اگر من بيرون چادر خود در گذرگاهي در طبيعت به حيواني- مثلا خرسي- برخورد كردم مي توانم اگر دلم خواست (يا به عبارت بهتر اگر هوس كردم) او را بكشم. اگر اين كار را بكنم، شليك از سر تفنن من هيچ كنش ناروايي نسبت به خرس نخواهد بود. نگاه مبتني بر اخلاق انسان مدار ممكن است اين عمل را نادرست بداند، با چه استدلالي؟ استدلال اخلاق انسان مدار در مورد نادرستي كشتن خرس ممكن است اين باشد كه من با كشتن خرس يك منبع زيبايي و جذابيت در طبيعت را از ميان برده ام و انسان هاي زيادي را از لذت ديدار آن محروم ساخته ام. اصلا ممكن بود يك فيلمساز حيات وحش از همان خرس صحنه هايي بس زيبا و ديدني تهيه كند كه مردمان بسياري در سراسر دنيا از آن صحنه ها لذت ببرند؛ يا ده ها نوع استدلال ديگر كه نهايتاً عمل من را به واسطه صدمه يا محروميتي كه بر انسان هاي ديگر روا داشته ام ناروا مي داند. اما در هر حال از آنجا كه فرهنگ انسانمداري (Anthropocentrism) بر آن است كه تنها نوع بشر صاحب پايگاه و منزلت اخلاقي است، پس براساس آن من نسبت به خود خرس هيچ عمل نادرستي روا نداشته ام. احتمالا شما هم در وهله نخست، با خواندن مطالب فوق احساس ناراحتي كرده ايد و به من مي گوييد: تو انساني هستي به شدت خودخواه كه وجودت براي كره زمين مضر است! اما اگر به استدلالاتي كه آوردم كمي فكر كنيد مي بينيد كه نگاه شما برشر بودن عملي كه من انجام داده ام صرفا و صرفا از منشأ انسانمدار برمي خيزد. به هر حال بسياري از ما فكر مي كنيم- يا حداقل اين احساس غريزي را داريم- كه دستاويزهاي استدلالي من غلط است. بسياري از ما حس مي كنيم كه رفتار غلط با حيوانات ممكن است؛ از طريق شليك كردن به خرس هاي بيگناه يا با شكنجه دادن گربه ها. با اين وجود طبيعي است كه داشتن يك احساس، يا انگيزه، يا الهام، يا شهود، يا هرچه اسمش را بگذاريد نسبت به اين موضوع نميتواند دليل محكمي بر اين كه حيوانات داراي منزلت اخلاقي هستند باشد. از طرفي گروهي از مردم (مثلا حيوانكش ها و گربه آزاران) دركي كاملا متفاوت از اين قضيه دارند كه به نتايجي كاملا متفاوت منتهي مي شوند. معهذا، فلاسفه اي هستند كه از اين ديدگاه كه بايد منزلت اخلاقي را تا بدان پايه كه حيوانات را نيز شامل شود گسترش دهيم پشتيباني ميكنند؛ تعدادشان هم كم نيست.

تئوري سينگر، تئوري ريگان
پيتر سينگر و تا ريگان مشهورترين حاميان اين ديدگاه اند كه بايد منزلت اخلاقي را به ديگر گونه هاي حيواني تعميم دهيم. اين دو انديشمند پيرامون «اخلاق حيوانات» مباحث كاملا متفاوتي دارند، ليكن دلايلي كه براي تطابق منزلت اخلاقي با حيوانات ارايه مي دهند كاملا يكسان است. بر طبق نظر سينگر، ملاك برخورداري از منزلت اخلاقي، ذيشعوري است: ظرفيت حس لذت و درد. از ديد ريگان، منزلت اخلاقي بايد در تمام مقولات و مراتب حيات مورد تاييد قرار گيرد: يعني ما زماني مي توانيم بگوييم اين موجود داراي منزلت و پايگاه اخلاقي است كه داراي باور، آرزو، ادراك، بينش، ياد و حافظه، احساسات، تلقي نسبت به آينده و درك آن و توان شروع و انجام عمل باشد. ميبينيد كه اگرچه ريگان و سينگر ملاك هايي كم و بيش متفاوت در خصوص منزلت اخلاقي ارايه ميكنند، ليكن هر دو بر نوعي آگاهي و شعور صحه ميگذارند.


حمید ذاکری