مشاعره ی حیواناتی

[nanii]

رزم جویی کرد با من چون کسی .....خواست یاری, از عقاب و کرکسی

یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود

گرگی به گله می زند و می درد مرا

در این مراقبت چه فریبی است ای تبر

هیزم شكن برای چه می پرورد مرا ؟ 2

"زنده یاد حسین منزوی"

[saeed92129212]

از حَلَب بگرفته تا دَرعــــــا خــــَـــریم / می هَراسَم ، چون که بی پروا خریم!

با زبان خوش نشــــــد با تو ســــری / عَرعَـــرونی ، عَرعَـرانی ، عَرعَــــــری

[matin mehdinezhad]

از حَلَب بگرفته تا دَرعــــــا خــــَـــریم / می هَراسَم ، چون که بی پروا خریم!

با زبان خوش نشــــــد با تو ســــری / عَرعَـــرونی ، عَرعَـرانی ، عَرعَــــــری

یه روز اهو رفت به چرا
هم خود چرد هم بچه را
نه خود چرید نه بچه را
پس چرا اونی که رفت به چرا
هم خود چرد هم بچه را
نه خود چرید نه بچه را رفت به چرا

[محمد صادق بهمنش]

یه روز اهو رفت به چرا
هم خود چرد هم بچه را
نه خود چرید نه بچه را
پس چرا اونی که رفت به چرا
هم خود چرد هم بچه را
نه خود چرید نه بچه را رفت به چرا

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز*************کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو

حافظ

[matin mehdinezhad]

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز*************کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو

حافظ

و عمر شیشه عطر است پس نمسماند************پرنده تا به ابد در قفس نمیماند
نگو که خاطرت از حرف من مکدر شد***************که روی اینه جای قفس نمیماند
فاضل

[mtm_m2008]

و عمر شیشه عطر است پس نمسماند************پرنده تا به ابد در قفس نمیماند
نگو که خاطرت از حرف من مکدر شد***************که روی اینه جای قفس نمیماند
فاضل

دشت را و بیشه را و کوه را و آب را// چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ
منوچهری دامغانی

[matin mehdinezhad]

دشت را و بیشه را و کوه را و آب را// چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ
منوچهری دامغانی

گذر كن تو اي اسب چاپار عمر*******************************كه عمرم بسي رفت و جا مانده ام

[محمد صادق بهمنش]

گذر كن تو اي اسب چاپار عمر*******************************كه عمرم بسي رفت و جا مانده ام

من همان دم گفتم این پروانه خواهد مرد کاو*************بود مست عشق و دور شمع در پرواز بود
صحبت الله معینی

[saahel]

من همان دم گفتم این پروانه خواهد مرد کاو*************بود مست عشق و دور شمع در پرواز بود
صحبت الله معینی

در زمستان روی چون گل جلوه کن


تا کند بلبل خوش آهنگی پدید






بی تو عمری صبر کردم وین زمان


اسب صبرم می کند لنگی پدید

[nazmi]

در زمستان روی چون گل جلوه کن


تا کند بلبل خوش آهنگی پدید






بی تو عمری صبر کردم وین زمان


اسب صبرم می کند لنگی پدید

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست ........ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
حافظ