امورش اسب سواری به کودکانقسمت 1:
اینها مطالبی است که یک دختر ایرانی در کشور ایران بزرگ و با پیشینه تاریخی در امر آموزش و تربیت اسب و سوار نوشته. ما ایرانیان اسب دوست خوشبخت ترین اسب دوستان روی زمینیم چون:
• اولین آبخوری ها را در مجموعه موزه ایران باستان داریم که نشان تربیت اسب در ایران باستان و مایه فخر و مبا هاتمان است.
• چون گزنفون اروپایی در زمان حکومت هخانشیان به ایران آمده و علم سواره نظام را به اروپا برده. (اما باید به یاد اروپایی ها بیاریم )
به نظر ما آدم بزرگ ها ذهنیت بچه ها از اسم، قد و قامت، خلق و خو، شکل و اصلا موجودیت اسب چیست؟
جواب آنها به این سوال که "دوست داری بریم سواری" چیست؟؟؟
فکر میکنید باید در چه موقعیتی باشید تا اول شما این سوال را از کودک بکنید؟؟ سوارکار؟؟ اسب دار؟؟ یا اگر او برای اولین بار این سوال را بکند چه واکنشی نشان میدهید؟؟
چه زمانی یک کودک یا نوجوان از والدین خود میخواهد او را پیش اسبها ببرند تا او از نزدیک با این موجود دوست داشتنی آشنا شود؟؟
در اثر دیدن یک برنامه آموزشی یا حیات وحش از تلویزیون؟؟؟
تحت تاثیر و تعریف و تمجید های دوستانی که سواری میکنند؟؟
یا دیدن یک فیلم سینمایی عاطفی یا جنگی قدیمی که جنگجویان سوار بر اسب بودند؟؟
به هر دلیلی که به نظرتان می آید توجه کنید و آنرا به خاطر بسپارید زیرا این نوع آشنایی مهمترین مسئله برای یافتن هدف، نوع برخورد و آموزش کار از جانب مربی است. این را من در این چند ساله کوتاه کار با بچه ها تجربه کرده ام، و هر روز به چرا های بیشتری برخورد میکنم و مجبور میشوم از مغزم بیشتر برای دریافت راه حل استفاده کنم .
بچه ها در لحظه ورودشان به مجموعه برای اولین بار هیجان زده هستند زیرا به آنها گفته شده میخواهیم بریم اسب سواری و شاید بارها تهدید که اگر فلان کار را انجام بدهی یا مثلا صبحانه ات را بخوری؟؟ یا تکالیفت را انجام بدهی؟؟ و در غیر اینصورت نه!! از اسب و سواری خبری نیست!! حالا وارد شده و به آنچه انتظارش را میکشیده رسیده. اندکی بیاندیشید و خود را جای او بگذارید.
آنها ابتدا از دور همه شرایط را ارزیابی میکنند. همه محیط را با چشم های کوچکشان زیر نظر دارند چون مجموعه بزرگ است و همه چیز تازگی دارد مردمک چشمهایشان حرکت سریعی دارد. اگر اسب در مانژ در حال کارکردن باشد یا در جایی بسته شده باشد بسته به ذهنیتی که در آشنایی ابتدایی دارد واکنش های متعدد نشان میدهند. چنان دقیق و محققانه نگاه میکنند که دقیقا درمی یابید همه چیز در حال ثبت در مغز به ظاهر کوچکشان است هیچ حرکتی از نظرشان دور نمیماند این را بعدا به شما میگویند و میبینید که خاطرات اولین روز را بارها و بارها با علاقه و ذوق برایتان تعریف میکنند. چشم هایشان برق میزند لبهایشان لحظه ای میخندد لحظه ای صورت پر از هیجان است گاهی هم حالت محتاط به خود میگیرند. اینجاست که نقش کسیکه به عنوان معلم یا مربی ایفای نقش میکند مشخص میشود.
آنها به کسیکه قرار است آموزششان دهد بسیار دقت میکنند.لباسش، قیافه اش، نوع حرف زدن و رابطه اش با اسب، همه و همه را زیر نظر دارند. این مطالب گفته شده در مورد 10 کودکی که کار با آنها را آغاز کردم یکی بود. یعنی ورود به مجموعه و قبل از ارتباط. اما همه این 10 کودک به طور یکسان با اسب مواجه نشدند بعضی از آنها خیی زود با اعتماد به من و وادین نزدیک شدند و با این پیشنهاد " بیا جلو! دستت را بیار جلو و نوازشش کن!!" زود تسلیم شدند و خیی زود گردن اسب را در آغوش گرفتند شاید امتناع آنها به 1 یا 2 دقیقه هم نرسید اما بعضی دیگر هیجان یا ترس خود را با فرار کردن نشان دادند. مثلا کیاوش در اولین روز آشنایی از هر فضایی برای فرار و امتناع از لمس کردن اسب استفاده میکرد اما شاید به جرات این رفتار 5 دقیقه هم طول نکشید. او با آرامش و اطمینانی که از جانب من میدید احساس شجاعت میکرد و شارژ میشد. به گمانم او با دیدن اسب که آرام ایستاده تا به او معرفی شود و یک رابطه دوستی برقرار گردد بهت زده شده بود و به همین دلیل خیلی زود تسلیم شد. چون او را مشتاق دوستی دید و اصطلاحا کم آورد.
کیاوش تسلیم شد وبا خنده آمیخته با هیجان با اسب آشنا شد. اما سوگند، مروا، آوین همه در جواب بیا جلو و نوازشش کن!! فقط گفتند چرا؟؟ چه جوری؟؟ این دو جمله سوالی تفسیر یک گام به جلو به سمت آشنایی با دنیای زیبا و جدید اسب برای این سه نفر بود.
دقت کنید چند گام به جلو گذاشتیم و هنوز کودک را بر پشت اسب قرار نداده ایم. این کار سخت و با مسؤلیت فراوان همراه است. خواهش میکنم از خودم و همه آنهایی که با کودکان کار میکنند اصلا خطر نکنید و تمام مدت مواظب باشید درصد خطا و اشتباه را کم و کمتر کنید. هر کودک سرمایه آینده ورزش سوارکاری کشور فقیر و بیما رمان (که بود.... در گذشته ما نسل جدید داریم حرکت میکنیم) است. پس حضور هر کودک را غنیمت بدانید و در آموزش و خلق و شکوفایی استعداد بکوشید تا در آیندهء نه چندان دور ما هم سوار بین المللی داشته باشیم. به امید خدای بزرگ... ادامه دارد
ادامه دارد ....
نویسنده:Shuka