سلام
ميدونم شايد يه خورده مسخره بنظر بياد ولي تنها جايي كه پيدا كردم و درد دلم كنم اينجاست، راستش يك سال پيش بود دقيقا در زمستان كه متوجه شديم يه گربه در حياط خانه ي ما توليد مثل كرده اونم ٤ تا اولش از بچه هاش خوشم نميومد و به بهانه هايي ميخاستيم از دست شون خلاص شيم ولي كم كم بهشون عادت كرده بوديم و يه جورايي شده بودن جز خانواده. مادر شون از همون بچگي تنهاشون گذاشت و خودم بزرگ شون مثل بچه هام شده بودن اصلا متوجه رشد شون نبودم هر هفته ميرفتم واسشون ١٠ كيلو گوشت ميگرفتم تا اينكه ٢ تاشون كه ماده بودن حامله شدن و باز هم در حياط منزل توليد مثل كردن هر كدام ٢ بچه كه جمعا ٨ تا شده بودن اين اتفاق واسه مرداد ماه هست. يكي از اين مادر ها رو خيلي دوست داشتم اونم منو دوست داشت تنها كسي از اهل خانه كه اجازه داشت به بچه هاش دست بزنه و بغل شون كنه من بودم همين طور خودش با هيچ كس مثل من راحت نبود تا جايي كه واسه زمستان امسال اوردمش داخل اتاقم و شب ها زير تخت م ميخابيد. يك هفته پيش متوجه شدم با بچه هاش رفته يدونه كبوتر از همسايه مون دزديده و ميزنه به بدن خيلي ناراحت شدم من كه خودم هر روز ٢ وعده نيم كيلو گوشت بهشون ميدادم خلاصه اين هفته متوجه شديم نيستش الان ٣ روز ميشه كه خبري از گربه ي عزيزم نيست تا بحال نشده بود بره البته بكبار قبل از اينكه مادر بشه چند روزي رفته بود كه برگشت اما اين سري با توجه به اينكه بچه داره و بچه هاشم هنوز شير ميخورن يكم رفتنش مشكوكه مدام با خودم ميگم نكنه همسايه مون گرفته باشتش و بلايي سرش اورده باشه!!!! ميگم نكنه مرده باشه!!!! كلا ٣ روزه فقط دارم گريه ميكنم خيلي دلم واسه كاراش واسه خودش تنگ شده. يكي بهم روحيه بده كه برميگرده! البته مادرم ميگه گربه ها وقتي بچه هاشون از اب و گل بيرون ميان ولشون ميكنه و ميره اما اخه من خودشو دوس داشتم نه بچه هاشو 😫😭 خيلي دلم براش تنگ شده هيچ وقت فكر نميكردم اينقدر بهش وابسته باشم. توروخدا بهم روحيه بديد بچه ها دارم داغون ميشم