تعظیییییییییییییییم!حضرت شاهدخت کندی وارد میشوند...!!!!!
حالا که بر تخت جلوس کردند خودشون رو معرفی میکنند...
بنده شاهدخت candisbaby معروف به candy هستم.(نزدیکان خیلی نزدیک با فاصله ی نیم متلی بهم کندول،کندو و کندولولو هم میگن....!)
عاشق گل و سوکس بیدم....:دی
این قدر عاشق سوکسم که اون روز رفته بودم تو توالت پرشیایی و دستم رو تو چاه کرده بودم و میچرخوندم و بالاخره بعد 3/45 دقیقه تلاش پیاپی یک
سوکس دل اولدم...خخخخخخ
عقش به کشتن خل مگوس و فشه دالم:دی اون لوز هم یک خل مگس کشتم...خخخخخخ تازه نمیذاشتم کسی جنازشو بلداله...خخخخخخخ بله ما
این بیدیم دیگل...
کلک هم بلدم بزنم...بلی...وایسین مامی بگه اون لوز قضیه از چه بود...
اون روز صبح بیدار شدم و طیق معمول رفتم به کندول که تو باکسش خوابیده بود سر بزنم،ناز کردم و دیدم بدنش یخ زده تکونش دادم...هیچ عکس
العملی نشون نداد...جیغ زدم و گفتم ماماااااان!کندی مرده!!!که یهو ......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کندی یک تکونی به خودش داد و اومد بیرون...
بعلهههه و به علت این خوشحالی مام داشت راستی راستی من رو میکشت...این قدل فشالم داد و بوسم کرد که داشتم خفه میشودوم.بعلههه
دیگه ما هم بلدیم آلتیست بازی دل آلیم.:دی
خوف دیگه وایسین از داستان زندگی قبلیم بگم...من یک گربه ی بی نوا تو گفس های انجمن ح.ا.ح.ح(حمایت از حقوق حیوانات ایران)بودم...بعلههه
صاحب گبلیم من لو اون جا گذاشته بود به هوای فانسیون 1 لوزه
ولی لفت و دیگه فیداش نشد...یک لوز که از خواب پا شدم دیدم مام الانیم(الفته این لو بگم که صاحب گبلیم ملد فود)داله با منشی صحفت
میکنه...این شد که 1 هفته بعد من عگیم شدم و لفتم تو بغل مام...
الانم زندگیم خوفه خوفه و میدونم که مامم من لو از جونش بیش تر دوس میداله...بگذلیم نمیخوام اون لوز های بد توی گفس یادم فیاد...
نژادم مین کونه و 2/5 سن دالم...خیلی هم دخمل خوفیماینم بگوم که تنفلم و میتلسم 1 گرم از وسنم کم شه...خخخخخخخ
حالا دیگه نوبت شماست که کامنت های خوشمل خوشملتون رو بنویسید.