شیرین دو سال بود که بیحال بود، طفلکی پاش شکسته بود و از بیرون قفس میترسید، پرنده ضعیفی بود
پاش جراحی شده بود و پلاتین گذاشته بودن، ولی یک ماه گذشته حالش بدتر شد
تعادل نداشت، همش میخورد زمین، برعکس میشد، بردمش دامپزشک، گفت بیماری مغزی داره، سرگیجه داره، دوتا قطره داد که دو روز بهش دادم، امروز ظهر مرد، واقعا ناراحت کننده بود، بعد از مصرف دارو اسهال خونی شده بود
ولی سرمه حالش کاملا خوب بود، اما برگشتم تب کرده بود، پاشویش کردم، براش تو آبش آسپرین ریختم، کمی بهتر شد، ولی چشماش بستست، اسهال داره، خیلی ضعیف شده، حتی صداش هم ضعیفه، همش میخواد بخوابه
سرمه همه چی میخوره، بیشتر خودش انتخاب میکنه، گاهی میاد تو بشقاب ما هر چی انتخاب میکنه برمیداره، کاملا سرحاله، بالای جاکفشی لونه ساخته، هر دو روز یکبار تخم میذاره، پارسال 12 تا تخم گذاشت، امسال هم هر دو روز یکبار تخم میذاره
اکثر اوقات آزاده، بیشتر دوست داره قند بخوره، ولی بهش نمیدیم، یواشکی برمیداره، میوه جات و نون و کره رو خیلی دوست داره
الان اونقدر حالم بده نمیتونم خوب فکر کنم
نفس نفس میزد، تو قفس به پهلو افتاده بود، پاهاش خیلی داغ بود
پاهاشو تو یه لیوان گذاشتمو آب سرد ریختم، آسپرین تو آبش ریختم، کمی بهتر شده، ولی خیلی نگرانشم، الان اسهاله
سرمه همه چی میخوره، میوه و گوشت مرغ و گوشت قرمز، بیشتر دوست داره گوشت خام بخوره، اگه بتونه حشره بگیره خیلی دوست داره، مگس خصوصا
براش ویتامین گرفتیم، گاهی وقتا تو غذا بهش میدیم، البته وقتی میفهمه دیگه لب نمیزنه
شیرین مرغ مینای دیگرم بود که صبح مرد، دو سال پیش پاش شکست، که جراحی شد و پلاتین گذاشتن به جاش، هیچ وقت حالش کامل خوب نشد، همیشه میلنگید، و ترس شدید داشت، خیلی باهوش بود، ولی دیگه خودشو نمیشست، یک ماه گذشته حالش خیلی بد شد، من فکر میکردم به خاطر پاشه، ولی وقتی بردمش دکتر گفت مغزش مشکل داره، و عفونت کرده، و دارو داد، گفت خوب میشه! گفت مثل قدیم نمیشه ولی نمیمیره! ولی امروز مرد! تا آخرین لحظه حرف میزد، اصلا باورم نمیشه چند ساعت بعد از مرگ شیرین سرمه به این حال و روز بیفته، سرمه اصلا نزدیک شیرین نشد، با هم میونه خوبی نداشتن اصلا! هیچ چیز مشترکی هم نداشتن، میترسم ببرمش پیش دامپزشک، میترسم مثل شیرین بمیره
سرمه کاملا سالم بود، خیلی سرحال، همیشه توی لونه ای که بالای جاکفشی درست کرده بود، در حال بردن نخ و چوب، آزادانه پرواز میکرد، بدون هیچ مشکلی، اصلا مشکل نداشت
اینا علائم شیرین بود که صبح مرد، تعادل نداشت، میافتاد، بالاشو باز میکرد که بتونه تعادلشو حفظ کنه
سرمه با ما خیلی راحته، صمیمیه، عضوی از خانواده ماست، از ما نمیترسه، میدونه هیچکدوم از ما اذیتش نمیکنیم و دوستش داریم، گاهی به شوخی ما رو نوک میزنه، و خیلی شیطونه، الان باهاش حرف میزنم، سعی میکنه جواب بده، ولی به زور چشماشو باز میکنه، الان نشسته روی چوب قفسش
خواهش میکنم کمکم کنید، من چیکار باید بکنم، سرمه خیلی برام عزیزه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)