شما لطف داری شادی جان واقعا درحق من و بچه هام. مشکل تربیتی والا دستشویی که اوکی شده کلا و واقعا از همه مهمتر بود خداروشکر دیگه راحت شدم. پارس که دیگه اصلا صداش درنمیاد خیلی فهمیدس بچه واقعا با راهنمایی شما و خانم رنجبر خیلی زود تربیت شد . الان فقط مشکلم با دندوناشه . بچه نیست فینگلیه همه چی رومیخاد گاز بگیره بلاخره براش پوزه بند گرفتم تا خرابکاری نکنه با دندونای فسقلیش. تنها موندنم امروز برای اولین بار تنهاش گذاشتم مث یه پسر خوب نه پارس کرد نه شیطونی تا من بیام خونه و کلی خوشحال شدم از این بابت واقعا تنها موندنشون یه معزله این سگ ها که لین گل پسر من باهاش موردی نداره. راستی یادم باشه ماجراهای اوندن مکس و دردسرای روز اولش رو براتون بنویسم تجربه خوبیه
عکس هم چشم حتما میزارم با اینکه زیاد عکاسیم خوب نیست مثل خیلی از دوستان ولی هرچی میزارم به بزرگی خودتون ببخشید.
سلام
بهتون تبريك ميگم
سگ خيلي خيلي خوشگلي دارين
من اصلا از سگ هاي كوچيك خوشم نمياد ولي با ديدن عكس هاي مكس و شپل و مگي يواش يواش داره ازشون خوشم مياد
مباركتون باشه و سال هاي سال در كنار هم روزهاي خوبي رو داشته باشيد
سلام دوست عزیز. ممنون از لطفتون . واسه توآپارتمان فقط سگ کوچیک میشه نگه داشت واقعا اونم خودش کلی دردسر داره باز فکر کن یه سگ هیکل درشت تو آپارتمان یه پارس کنه کل همسایه ها پشت در چماق بدست منتظرن
این مکس هم توفیق اجباری بود برای من امیدوارم بتونم از پس نگهداریش بربیام . اینقده اینجا حیوون زیاده وقت رسیدگی به خودمو دیگه ندارم
دوستای گلم میخام ماجرای اومدن مکس رو براتون تعریف کنم (الان خیلی بیکارم)
چند ماه پیش یکی از دوستام که سویس زندگی میکنه میخاست یه اشپیتز ژرمن برام بفرسته و از اونموقع هی حرف سگ افتاد توخونمون تا اینکه خبردار شدیم صوفیا "سگی که قراربود بیاد" مریضه و اجازه خروج نمیدن بهش و پاسپورت نمیتونس بگیره بعد اون کلی افسردگی داشتم تا اینکه داداشم گیر داد بره سگ بگیره خلاصه بعد کلی دردسر اینکه چی بخره بدون هیچ پرس و جویی و مطالعه رفتیم مکس رو خریدیم . اما مکس:
یه کلینیک بود توخیابون جردن یه آقای مثلا دامپزشکی به ما گفت چهارتا توله اشپیتزژاپنی داره تو کنل هستن ماهم اوکی دادیم رفتیم بخریم . کنل این آقا یه جاییی ته ته جنوب تهران بود واقعا وحشتناک توبیابون وقتی رفتم دیدم گفتم خوشبحال سگای تو پناهگاه وفا و سوهانک و ... بیچاره سگای اینجا هیچی نداشتن توی یه اتاق 9متری حدود 30تاسگ کوچیک از انواع تریر و پکینیز و پامرانیان و کلی دیگه که نمیدونم چی بودن که از یروکول هم بالا میرفتن منم دیدم مکس آرو یه گوشه نشسته ملتمسانه نگاه میکنه گفتم اینو برداریم . اینم بگم کلی سگ گنده هم بیرون اتاق بودن داشن پارس میکردن و خرخرمیکردن که بیان مارو بگیرن اینقده هم کثیف بودن که نگو. اول خاستم برگردم و نخرم ولی دلم سوخت گفتم حداقل یکیشونو نجات بدم از این جهنم سگا. خلاصه مکس رو خریدیم با کلی هزینه که بابتش ازمون گرفت یعنی کلاه حسابی سرمون رفت ولی تنها دلخوشیم این بود که یه سگ رو نجات دادم . یه شناسنامه جعلی هم داد دستمون و اومدیم خونه اول مکس رو ب دم شستم چون واقعا رنگ سفیدش خاکستری شده بود ، بعد که غذارو دید انگار توعمرش غذانخورده حیوون باورتون نمیشه مث قحطی زده های سومالی افتاده بود روظرف غذا هی میخورد جیگرم داشت کباب میشد. تااینجا رو نگه دارید تا بقیه ماجرا رو بعد بگم دردسرای شب اول توخونمون
فقط خواستم بدونید چه آدمای کثیفی هستن اونایی که با این زبون بسته ها این کارو میکنن
ببخشید زیاد حرف زدم
خیلی خوشگله...منم دوست داشتم سگ داشته باشم ولی متاسفانه نه جاشو دارم نه اجازه خانواده رو...
واقعا سگه خوشگلیه مبارکتون باشه
ماجراش هم غم انگیزه هم جالب منتظریم بقیه ماجراشو تعریف کنید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)