ای جانم رمی خانم رو نگاه کن
من منظورم نبود که ما نمی فهمید رمی خانم منظورم این بود بازی دلتون میخواد ...
خانه اشو نگاه چقدر شیکه
خدا حفظش کنه همه لحظاتش شادیه
ای جانم رمی خانم رو نگاه کن
من منظورم نبود که ما نمی فهمید رمی خانم منظورم این بود بازی دلتون میخواد ...
خانه اشو نگاه چقدر شیکه
خدا حفظش کنه همه لحظاتش شادیه
به به
همین کارهارو می کنید دخترتون با پسرا به تفاهم نمی رسه سر بچه از هم جدا می شن دیگه
مگه قدیما از این چیزا بود ... زندگی رو برا جوانا سخت می کنید
مشکل از پسر خودشون بود
یه هفته اومد داماد سر خونگی
هیچی به هیچی!!!
واااییی رمی باز بدغذایی میکنه خدا
مرغ رو با اکراه میخوره...اینهمه زحمت میکشم صدجا می سپارم برام بالچه و گردن نگه دارن....بعد نمی خوره
بماند زحمت شست شو و بسته بندی کردنش...
غذای خشکم دوس نداره...پدرشوهرش براش goody خریده بود.1 کیلوشم نخورد...همرو روبی انداخت بالا...
حتی یبار واسه بدغذاییش بردم دکتر...دکترش گفت سالمه سالم دخترتون فقط لجوجه...
واقعا هم هست به هبچ دکتری اجازه نمیده لمسش کنه...میریم دکتر می مونه به من میگه چیکار کنم اونم با نگاه کردن و لامسه من
تشخیص میده مشکل رو.....اصلا نمیذاره غریبه بهش دست بزنه از دامپزشکیم که نفرت داره
یه ابرو ریزی می کنه....هربار می ریم اونجارو صفا میده
اینم خانوم بدغذا!!!!
راستی یه جفت جدید واسه ژاکلین خریدم...به پای ژاندارک نمیرسه...اما خوبه...
به به مبارک باشه نسرین خانوم... خیلی قشنگه... بهت تبریک میگم... ایشالله مدت ها کنار هم خوب و خوش باشید...
سلام مبارک باشه مرغ عشق های خوبی دارید
به خوبی تقویتشون کن
سگت هم خوبه
موفق باشی
این رمی خانم دل همه رو می بره
مرغ عشق هات خیلی ناز نازی هستن خدا حفظش کنه
خیلی ممنون
والا همه چی میدم اما انگار مرغ عشق دستم نمی مونه!
تا به الان نشده اینطور رو پرنده تلفات بدم تو جوجه ها اره اما تو مولدام نه
رمی هم قابلتون رو نداره..بابا شما که هاسکی دارین...تریر در قبالش چیزی نیست که
مرسی بهار جان...از دور تماشاش خوشه...از نزدیک
البته منم بی تقصیر نیستما خودم بد غذاش کردم هربار نخورد سریع یه چیز دیگه واسش اوردم
اگه از اول اهمیت نمی دادم چندبار که گرسنه می موند بالاخره میخورد
اما اخه همینجوری که لاغره دو روز غذا نخوره خیلی ضعیف میشه
دعا کن اینا دیگه زنده بمونن!!!!
رمی امروز صبح در حیاط
من صبح زود یبار بیدار میشم به این و روبی غذا بدم و بعد باز می خوابم...یه چندساعتی خوابیدم دیگه این بچم تحت فشار بود.....حس کردم یچیز داره لای موهام هی میچرخه....فک کردم سوسکه یا حشره ای چیزی...دست بردم ببینم چیه...دیدم داره دستمو میلیسه
برگشتم دیدم بله رمی خانومه.....دیده بیدار نمیشم داشته وارد عمل میشده...اگه با این مرحله بیدار نمیشدم با پنجه سر مبارک رو مورد مرحمت قرار میداد!خیلی باحاله...با اون دستای کوچولوش اروم میزنه بهم...یا دستشو میزاره رو سرم بیدار شم ببرمش حیاط کارشو کنه......همینکه چشمام رو باز کنه شروع میکنه به ذوق کردن و بالا پایین پریدن بعد میدوئه سمت در دم در میشینه هی به من نگاه میکنه بعد به در و دمش رو میکوبه زمین!
گاهی از عمد خودم رو به خواب میزنم ببینم چیکار میکنه...میاد یکم چک میکنه میشینه نگام میکنه می بینه چشمام بستست میره سرجاش میخوابه اما چشم برنمیداره تا بیدار شم...
خلاصه رفتیم حیاط و قفسا رو دونه دونه بردیم تمیز کردیم....غذای تازه گذاشتیم..رمی هم عینه فرفره دورم میچرخید و واسه بلدرچینا کمین زده بود!!!
بعد یکمم دور از چشم بقیه از اینور تا اونور دیوار رو ارزن ریختیم...عرض دیوارمون زیاده...روش ارزن میریزیم واسه پرنده ها...
بعدم چندتا عکس گرفتیم و دست و پاشو شستم و اومدیم بالااااااا
اینجا داره تو افق محو میشه!!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)