سپیده خانم مطلبو خوندم کاملا درست بود. وقتی مامانم باهاش حرف میزنه کاسکوم سوتشو مث زوزه میکشه مث لحنی ک مامانم صداش میکرد منم اولا فندق رو ب زور میخواستم نوازش کنم ولی مامانم اصلا سمتش نمیرفت چون میترسید تا موقعی ک یه روز فندق روی قفس نشسته بود بعد یه دفه پر زد رفت پیش مامانم مامانم خودشو میکشید کنار ولی فندق بیشتر بهش نزدیک میشد[emoji1] [emoji1]