خاطرات تلخ و شیرین از دیسکس

[دیسکس سقز]

با سلام و خسته نباشید خدمت اساتید و دوستان گلم
خواستم با ایجاد این تاپیک جدید تنوعی در بحث ها ایجاد کنم و البته در گوشه کنار بحث هایمان تبادل تجربه البته گوشه به گوشه این سایت حاصل زحمت های اساتید و تیم مدیریت و علی الخصوص کاربران با تجربه است که من خداییش با هر ورق و در هر موضوع تازه نواقصم رو در بحث مهم یکی از زیباترین خلقت های خدا یعنی ماهی دیسکس ( چکار کنم این ماهی رو زیاد دوست دارم)جبران می کنم .

همونطور که از موضوع پیداست لطف کنید هریک از شما شیرین ترین و تلخ ترین خاطره خود رو در مورد ماهی دیسکس بزارید
اگر اجازه بدید اول از خودم که کم تجربه ترین عضو پارسی پتم.
تلخ ترین : اولین بارم بود دیسکس می خریدم بعد از فلاورهای قشنگی که داشتم رفتم داخل یک مغازه با کلاس در سقز که تازه دیسکس آورده بود خریدم چشمتون روز بد نبینه دو روز لذت بردم که با اولین تعویض آب با دمای پایین کل دیسکس هام سفیدک گرفتن و سیاه شدن من که شنیده بودم دیسکس خیلی ضعیف و زود میمیره فهمیدم که کارم تمومه ( از ترس خانوم خونه )همه رو فکر کنم 15 تا دیسکس 4 تا 5 اینچ رو که هنوز زنده بودن زنده زنده داخل سطل آشغال ریختم و گفتم فروختمشون الانم خدایشش ناراحتم هر چند مربوط به چند سال پیش بازم حالم گرفته میشه چون الان می دونستم که می تونستم درمانشون کنم البته اون موقع هیچ شخص و سایتی برای تبادل اطلاعات نمی شناختم ( زیاد حرف زدم)

شیرین ترین: وقتی بود که بعد از بارها خطا و آزمایش هچ شدن تخم ها رو با چشم خودم دیدم انگار که خودم دو تا پسر کاکل زری داشتم( بزرگترین اشکالم در تکثیر استرس بود که تخم ها رو می خوردن شکر خدا رفع شدالبته خیلی راه دارم)

[Akhavani]

سلام
ممنون از جناب حبیبی که این تاپیک رو ایجاد کردن
یکی از تلخ ترین و در عین حال شیرین ترین خاطره من :
پنج شیش سال پیش به دوستم که تهران بود گفتم از اونجا که داری میای چند تا دیسکس توپ هم بگیر بیار وسط های زمستون بود دوست منم 4 تا دیسکس 3 اینچی گرفته بود خلاصه نصف شب رسید منم رفتم دنبالش و دیسکس ها رو ازش گرفتم گذاشته بودنشون تو یونولیت بعد از کلی کیف کردن در یونولیت رو باز کردم و دیدم که همه دیسکس ها از سرما یخ زدن و مردن.....!!!! خیلی حس بدی داشتمین که هنوز تو تانک ننداختمشون باید برن سطل اشغال
خلاصه همه امیدم نا امید شده بود که دیدم یکی از دیسکسا ابششش یه تکون کوچیک خورد مثل این که دنیا رو بهم داده باشن خلاصه با کلی بد بختی تا صبح اب به ابشون کردم و بالای سرشون بودم تا این که یکی شون مرد و تونستم بقیه رو نجات بدم البته دچار بیماری پلیگ شدن و در نهایت تونستم 2 تاشون رو نگه دارم که البته بعد ها بازم به اون تانک دیسکس اضافه کردم ولی خب یه تجربه فوق العاده بود
پاینده و شاد باشید
مهدی

[دیسکس سقز]

سلامی دوباره
بی شک هیچ یک از ما بی خاطره نیستیم اون هم اساتید
پس از اساتیدی چون آقای آژیده و آقای رضایی و استاد بابک عزیز و بقیه دوستان با تجربه دیگه ما را در این بحث همراهی کنن
البته هدف فقط پست زدن و خاطره گویی نیست بلکه می خوایم بدونیم که حتی بزرگان هم دچار مشکل در پرورش دیسکس شدخ اند و راه حلشون چی بوده
با تشکر